عکسهای خبری سال
۱۳۹۳/۰۹/۲۲
۱۳۹۳/۰۸/۲۴
کاش از اول می دونستم
تو کدوم کوهی که خورشید
از تو چشم تو می تابه
چشمه چشمه ابر ایثار
روی سینه ی تو خوابه
تو کدوم خلیج سبزی
که عمیق ، اما زلاله
مثل اینه پاک و روشن
مهربون مثل خیاله
تو کدوم کوهی که خورشید
از تو چشم تو می تابه
چشمه چشمه ابر ایثار
روی سینه ی تو خوابه
تو کدوم خلیج سبزی
که عمیق ، اما زلاله
مثل اینه پاک و روشن
مهربون مثل خیاله
کاش از اول می دونستم
که تو صندوقچه ی قلبت
مرهمی داری برای
زخم این همیشه خسته
کاش از اول می دونستم
که تو دستای نجیبت
کلیدی داری برای
درای همیشه بسته
تو به قصه ها می مونی
ساده اما حیرت آور
شوق تکرار تو دارم
که تو صندوقچه ی قلبت
مرهمی داری برای
زخم این همیشه خسته
کاش از اول می دونستم
که تو دستای نجیبت
کلیدی داری برای
درای همیشه بسته
تو به قصه ها می مونی
ساده اما حیرت آور
شوق تکرار تو دارم
وقتی می رسم به آخر
تو پلی ، پل رسیدن
روی گردابه ی تردید
منو رد می کنی از رود
منو می بری به خورشید
من از اونور شکستن
گنگ و بی رمق گذشتم
تن به رؤیاها سپرده
رفتم ، از شفق گذشتم
رفتم و رفتم و رفتم
سایه مو بردم و بردم
تو پلی ، پل رسیدن
روی گردابه ی تردید
منو رد می کنی از رود
منو می بری به خورشید
من از اونور شکستن
گنگ و بی رمق گذشتم
تن به رؤیاها سپرده
رفتم ، از شفق گذشتم
رفتم و رفتم و رفتم
سایه مو بردم و بردم
خسته بودم و شکسته خودم رو به شب سپردم من رو از شبم جدا کن نمی خوام تو شب بمیرم دوست دارم که پیش چشمات بوسه از خورشید بگیرم دوست دارم که نوشدارو واسه این شکسته باشی تا دم مردن پناه این غریب خسته باشی |
ایرج جنتی عطایی
۱۳۹۳/۰۷/۲۶
دید مجنون دختری
مست و ملنگ
در خیابان با جوانانی مشنگ
خوب دقت كرد در سیمای او
دید آن دختر بُود لیلای او
با دلی پردرد گفتا این چنین
حرف ها دارم بیا (پیشم بشین)
من شنیدم تازگی چت می كنی
با جوانی اهل تربت می كنی
نامه های عاشقانه می دهی
با ایمیل از ( توی) خانه می دهی
عصرها اطراف میدان ونك
می پلاسی با جوانان ونك
موی صاف خود مجعد می كنی
با رپی ها رفت و آمد می كنی
بینی خود را نمودی چون مویز
جای لطفاً نیز می گویی (پلیز)
خرمن مو را چرا آتش زدی؟
زیر ابرو را چرا آتش زدی؟
چشم قیس عامری روشن شده
دختری چون تو مثال زن شده
دامن چین چین گلدارت چه شد؟
صورت همچون گل ِ نارت چه شد؟
ابروی همچون هلالت هم پرید؟
آن دل صاف و زلالت هم پرید؟
قلب تو چون آینه شفاف بود
كی در آن یك ذرّه ( شین و كاف) بود
دیگر آن لیلای سابق نیستی
مثل سابق صاف و عاشق نیستی
قبلنا عشق تو صاف و ساده بود
مهر مجنون در دلت افتاده بود
تو مرا بهر خودم می خواستی
طعنه ها كی می زدی از كاستی؟
زهرماری هم كه گویا خورده ای
آبروی هرچه دختر برده ای
رو به مجنون كرد لیلا گفت : هان
سورۀ یاسین درِ ِگوشم نخوان
تو چه داری تا شوم من چاكرت؟
مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟
خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر
یا برو دیوانه ای دیگر بگیر
ریش و پشم تو رسیده روی ناف
هستی از عقل و درایت هم معاف
آن طرف اما جوان و خوشگل است
بچه پولدار است گرچه كه ول است
او سمندی زیر پا دارد ولی
تو به زحمت صاحب اسب شـَلی
خانه ات دشت و بیابان خداست
خانۀ او لااقل آن بالاهاست
با چنین اوضاع و احوالت یقین
خوشه ات یك می شود ، حالا ببین
او ولی با این همه پول و پله
خوشۀ سه می شود سویش یله
گرچه راحت هست از درك و شعور
پول می ریزد به پای من چه جور
عشق بی مایه فطیر است ای بشر
گرچه باشی همچو یك قرص قمر
عاشق بی پول می خواهم چكار
هی نگو عشقم ، عزیزم ، زهر مار
راست می گویند، تو دیوانه ای
با اصول عاشقی بیگانه ای
این همه اشعار می گویی كه چه؟
دربیابان راه می پویی كه چه؟
بازگرد امروز سوی كوه و دشت
دورۀ عشاق تاریخی گذشت
تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده
قید فرهاد جـُلمبر! را زده
یا همین عذار شده شكل گوگوش
كرده از سرتا نوك پایش روتوش
با جوانان رپی دم خور شده
نان وامق كاملاً آجر شده
ویس هم داده به رامین این پیام
بین ما هرچه كه بوده شد تمام
پس ببین مجنون شده دنیا عوض
راه تهرن را نكن هرروزه گز
اكس پارتی كرده ما را هوشیار
گرچه بعدش می شود آدم خمار
بیخیال من برو كشكت بساب
چون مرا هرگز نمی بینی به خواب
گفت با «جاوید» مجنون این چنین:
حال و روز لیلی ما را ببین
بشكند این « دست شور بی نمك»
كرده ما را دختر قرتی اَنك
حال كه قرتی شده لیلای من
نیست دیگر عاشق و شیدای من
می روم من هم پی ( كیسی ) دگر
تا رود از كله ام عشقش به در
فكر كرده تحفه اش آورده است
یا كه قیس عامری یك برده است
آی آقای نظامی شد تمام
قصۀ لیلی و مجنون ، والسلام
خط بزن شعری كه در كردی زما
چون شده لیلای شعرت بی وفا
در خیابان با جوانانی مشنگ
خوب دقت كرد در سیمای او
دید آن دختر بُود لیلای او
با دلی پردرد گفتا این چنین
حرف ها دارم بیا (پیشم بشین)
من شنیدم تازگی چت می كنی
با جوانی اهل تربت می كنی
نامه های عاشقانه می دهی
با ایمیل از ( توی) خانه می دهی
عصرها اطراف میدان ونك
می پلاسی با جوانان ونك
موی صاف خود مجعد می كنی
با رپی ها رفت و آمد می كنی
بینی خود را نمودی چون مویز
جای لطفاً نیز می گویی (پلیز)
خرمن مو را چرا آتش زدی؟
زیر ابرو را چرا آتش زدی؟
چشم قیس عامری روشن شده
دختری چون تو مثال زن شده
دامن چین چین گلدارت چه شد؟
صورت همچون گل ِ نارت چه شد؟
ابروی همچون هلالت هم پرید؟
آن دل صاف و زلالت هم پرید؟
قلب تو چون آینه شفاف بود
كی در آن یك ذرّه ( شین و كاف) بود
دیگر آن لیلای سابق نیستی
مثل سابق صاف و عاشق نیستی
قبلنا عشق تو صاف و ساده بود
مهر مجنون در دلت افتاده بود
تو مرا بهر خودم می خواستی
طعنه ها كی می زدی از كاستی؟
زهرماری هم كه گویا خورده ای
آبروی هرچه دختر برده ای
رو به مجنون كرد لیلا گفت : هان
سورۀ یاسین درِ ِگوشم نخوان
تو چه داری تا شوم من چاكرت؟
مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟
خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر
یا برو دیوانه ای دیگر بگیر
ریش و پشم تو رسیده روی ناف
هستی از عقل و درایت هم معاف
آن طرف اما جوان و خوشگل است
بچه پولدار است گرچه كه ول است
او سمندی زیر پا دارد ولی
تو به زحمت صاحب اسب شـَلی
خانه ات دشت و بیابان خداست
خانۀ او لااقل آن بالاهاست
با چنین اوضاع و احوالت یقین
خوشه ات یك می شود ، حالا ببین
او ولی با این همه پول و پله
خوشۀ سه می شود سویش یله
گرچه راحت هست از درك و شعور
پول می ریزد به پای من چه جور
عشق بی مایه فطیر است ای بشر
گرچه باشی همچو یك قرص قمر
عاشق بی پول می خواهم چكار
هی نگو عشقم ، عزیزم ، زهر مار
راست می گویند، تو دیوانه ای
با اصول عاشقی بیگانه ای
این همه اشعار می گویی كه چه؟
دربیابان راه می پویی كه چه؟
بازگرد امروز سوی كوه و دشت
دورۀ عشاق تاریخی گذشت
تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده
قید فرهاد جـُلمبر! را زده
یا همین عذار شده شكل گوگوش
كرده از سرتا نوك پایش روتوش
با جوانان رپی دم خور شده
نان وامق كاملاً آجر شده
ویس هم داده به رامین این پیام
بین ما هرچه كه بوده شد تمام
پس ببین مجنون شده دنیا عوض
راه تهرن را نكن هرروزه گز
اكس پارتی كرده ما را هوشیار
گرچه بعدش می شود آدم خمار
بیخیال من برو كشكت بساب
چون مرا هرگز نمی بینی به خواب
گفت با «جاوید» مجنون این چنین:
حال و روز لیلی ما را ببین
بشكند این « دست شور بی نمك»
كرده ما را دختر قرتی اَنك
حال كه قرتی شده لیلای من
نیست دیگر عاشق و شیدای من
می روم من هم پی ( كیسی ) دگر
تا رود از كله ام عشقش به در
فكر كرده تحفه اش آورده است
یا كه قیس عامری یك برده است
آی آقای نظامی شد تمام
قصۀ لیلی و مجنون ، والسلام
خط بزن شعری كه در كردی زما
چون شده لیلای شعرت بی وفا
من
ندارم زن و از بی زنیم دلشادم
از زن و غر زدن روز و شبش آزادم
نه کسی منتظرم هست که شب برگردم
نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم
زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب
نرود از سر ذلت به هوا فریادم
“هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست”
نکته ای بود که فرمود به من استادم
شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور
چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم
هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند
محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)
زن نگیر - از من اگر می شنوی- عاقل باش!
مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم
مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم
نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!
هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم
نه برای دل هر دختر و زن فرهادم
الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: “من
از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟
از زن و غر زدن روز و شبش آزادم
نه کسی منتظرم هست که شب برگردم
نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم
زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب
نرود از سر ذلت به هوا فریادم
“هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست”
نکته ای بود که فرمود به من استادم
شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور
چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم
هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند
محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)
زن نگیر - از من اگر می شنوی- عاقل باش!
مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم
مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم
نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!
هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم
نه برای دل هر دختر و زن فرهادم
الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: “من
از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟
دختری با مادرش در رختخواب
درددل می کرد با چشمی پر آب
گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟
روی دستت باد کردم مادرم!
سن من از بیست وشش افزون شد
دل میان سینه غرق خون شد
هیچ کس مجنون این لیلا نشد
شوهری از بهر من پیدا نشد
غم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشته!
مادرش چون حرف دختش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفت:
دخترم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن
این همه شوهر یکی را تور کن!
گفت دختر مادر محبوب من!
ای رفیق مهربان و خوب من!
گفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها
سر به زیر و با وقارم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر یک پسر
مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با سعیدویاسر وایضا صفر
با سه تاشان رفته بودم سینما
بگذریم از مابقی ماجرا!
یک سری هم صحبت صادق شدم
او خرم کرد آخرش عاشق شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندید
مصطفای حاج علی اصغر شله
یک زمانی عاشق من شد،بله
بعد جعفر یار من عباس بود
البته وسواسی وحساس بود
بعد ازآن وسواسی پر ادعا
شد رفیقم خان داداش المیرا
بعد او هم عاشق مانی شدم
بعد مانی عاشق هانی شدم
بعدهانی عاشق نادر شدم
بعد نادر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد میان حرف او
گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!
گرچه من هم در زمان دختری
روز و شب بودم به فکر شوهری
لیک جز آن که تو را باشد پدر
دل نمی دادم به هرکس اینقدر
خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی
- واقعا که پوز مادر را زدی
اگر روزی دشمن پیدا کردی, بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی!
اگر روزی تهدیدت کردند, بدان در برابرت ناتوانند!
اگر روزی خیانت دیدی, بدان قیمتت بالاست!
اگر روزی ترکت کردند , بدان با تو بودن لیاقت می خواهد پیش از سحر تاریک است اما تاکنون نشده که افتاب طلوع نکند.
به سحر اعتماد کنید!
اگر آفتاب را به نظاره بنشيني، سايه را نتواني ديد. امروز نخستين روز آينده ي توست
۱۳۹۳/۰۷/۱۱
واليبال ايران طلايي شدتيم ملي واليبال ايران در آخرين بازي خود در بازيهاي آسيايي 2014 برابر ژاپن پيروز شد و مقام قهرماني را کسب کرد. |
تیم ملی والیبال ایران امروز در آخرین دیدار خود در بازیهای آسیایی 2014 اینچئون برابر ژاپن قرار گرفت و با نتیجه 3 بر یک ( 28 - 26 ، 23 - 25، 25 - 19، 25 - 19) برابر حریف خود به پیروزی رسید. شاگردان کواچ با این نتیجه طلسمشکنی کرده و سرانجام مدال طلای بازیهای آسیایی را هم به جمع افتخارات آسیایی خود اضافه کردند.
چهار سال پیش در چنین روزی در حالی که تیم ایران به عنوان اولین بخت قهرمانی رشته والیبال در بازیهای آسیایی 2010 گوانجو به حساب میآمد، این ژاپنیها بودند که با پیروزی 3 بر صفر در عین نا باوری مدال طلای این رقابتها را از آن خود کردند. مهمترین چیزی که بازیکنان ایران امروز و در آخرین دیدار خود به آن میاندیشیدند، خوشنودی روح «حسین معدنی» با کسب مقام قهرمانی هفدهمین دوره بازیهای آسیایی اینچئون بود تا آرزوی 56 ساله والیبال ایران تحقق یابد. امروز مردان والیبال ایران در حالی آخرین مسابقه خود را برای تیم ملی در سال 93 برگزار کردند که حدود 40 روز پیش برای شرکت در رقابتهای قهرمانی جهان عازم لهستان شدند و در آن مسابقات خوش درخشیدند. پس از آن مردان والیبال ایران مستقیماً راهی اینچئون کرهجنوبی شدند و آخرین ماموریت ملی خود را برای کسب مدال طلا؛ تنها مدال جامانده آسیایی خود انجام دادند و آخرین مسابقه سال 93 را به بهترین وجه ممکن به پایان رساندند. شاگردان کواچ امروز این فرصت را پیدا کردند انتقام شکست ناباورانه فینال 2010 را در فینال 2014 از ژاپنیها بگیرند و به اولین مدال طلای بازیهای آسیایی خود در تاریخ والیبال دست پیدا کنند و پس از ثبت مقام چهارم لیگ جهانی و ششم قهرمانی جهان در تاریخ، آخرین مقام تاریخی خود را در اینچئون به دست آورند. تیم ملی والیبال ایران در این رقابتها با وجود خستگی روحی و جسمی زیاد، با کسب هفت پیروزی قاطع پیدرپی برابر هنگکنگ، هند، مالدیو، قطر، کرهجنوبی، کویت و چین و واگذار کردن تنها یک ست به کرهجنوبی میزبان با اقتدار کامل به فینال رقابتهای والیبال بازهای آسیایی راه پیدا کرده بود. مردان والیبال ایران در حالی به مصاف ژاپن رفتند که دو عنوان قهرمانی در قاره کهن (2011 و 2013)، رتبه نهمی لیگ جهانی سال 2013 و رتبه چهارمی لیگ جهانی سال 2014 و مقام ششمی مسابقات والیبال قهرمانی جهان در سال 2014 را در پرونده کاری خود در این چهار سال ثبت کردهاند. دیدار ردهبندی مسابقات والیبال بازیهای آسیایی 2014 اینچئون بین تیمهای کرهجنوبی و چین برگزاری شد که در این مسابقه کرهجنوبیِ میزبان توانست بر حریف خود غلبه کند. شاگردان پارک کیوون، سرمربی کرهجنوبی در ست نخست این مسابقه 25 بر 20 مغلوب چین شدند، اما در ستهای دوم تا چهارم به ترتیب با امتیازهای 25 بر 20، 25 بر 13 و 25 بر 22 به پیروزی رسیدند تا مدال برنز این رقابتها را کسب کنند. |
اشتراک در:
پستها (Atom)
برگزیده ها
-
▼
2014
(226)
-
◄
اکتبر
(6)
- عکسهای دیدنی اختلاف طبقاتی شهری از ایرنا عکس/...
- دید مجنون دختری مست و ملنگدر خیابان با جوانانی ...
- من ندارم زن و از بی زنیم دلشادماز زن و غر زدن ر...
- دختری با مادرش در رختخواب درددل می کرد با چشمی ...
- اگر روزی دشمن پیدا کردی, بدان در رسیدن به هدفت ...
- واليبال ايران طلايي شد تيم ملي واليبال ايران ...
-
◄
اکتبر
(6)